سلام عزیز دلم یکشنبه(18تیر 91) که از خواب بیدار شدم یک خواب عاشقانه دیده بودم.....میخوام ثبتش کنم : حامله بودم گویا ماه اخرم بود چون مامانم داشت یک سر همی خوشگل بنفش رنگ رو تا میزد و میزاشت تو ساکی که فردا میخواستیم ببریمش بیمارستان داشتم میگفتم یکی بیاد از من عکس بگیره که تا الان با این شکم عکس نداشتم لباسم رو که بالا زدم شکم گنده و گردالی افتاد بیرون و همون لحظه بود که ارنج کوچولوت رو حرکت دادی و من با چشمم از روی شکمم دیدم..... وقتی بیدار شدم خیلی احساس عجیبی داشتم بلافاصله به شکمم نگاه کردم حالا میخوام یکی از لباس هایی که قبلا خریده بودم رو اینجا بزارم: ...