، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

اینده ام از ان تو است

صحبت تو

  سلام عزیز دلم امروز داشتم با مامان بابا صحبت میکردم و بحث رسید به اینکه: مامان بابا: من داشتم ازت غیبت میکردم با خاله که سپیده اینقدر که بچه ها رو دوست داره وقتی بچه دار بشه کلا اختلاف بینمون پیش میاد چون نمیده بچه رو بغلمون من: نه بابا الان دیگه حوصله بچه رو ندارم تازه خاله بهم گفته بود سپیده بچه دار شدی ترو خدا بچه رو بهمون بده من هم گفتم ترو خدا بغل کنین بچم رو و الا میگم چرا بچم رو بغل نمیکنن؟ اینم از صحبت دربتره تو عزیز دلم . . قربونت بشم مامان و بابا در حال تدارکات عروسی هستن و کلی کار مونده تو که اون بالا بالا ها هستی مواظبمون باش و برامون دعا کن که همه چیز خوب پیش بره عزیز دلم ...
1 خرداد 1392

عیدت مبارک البته پیشاپیش

عزیز دلم پیشاپیش عیدت مبارک امسال سال خوبی بود برام مخصوصا زمستونش امسال سالی بود که من و بابا به هم خیلی نزدیک شدیم امسال سالی بود که من و بابا موقعیت شغلیمون رو به دست اوردیم. بابا دوباره شروع کرد و من هم مبتدی وارد راهی شدم به نام کار و معلم شدم امسال سالی بود که استارت های عروسی من و بابا زده شد و هر بار یک قدم رفتیم جلو مطمئنم سال 92 بهترین هست چون من عروس 92 و بابا داماد 92 هست کاش نی نی مون هم 92 ای باشه که نور علی نور بشه دیگه نمیرسم بیام نت پس پیشاپیش بهت عید رو تبریک میگم و میخوام ازت برا من و بابا دعا کنی و سفارشات لازم رو به خدا بکنی ...
27 اسفند 1391

اینه و شونه خرسی

عزیز دلم وقتی بچه بودم یک شونه داشتم که خیلی دوسش داشتم تقریبا شبیه عکس پایین بود . امروز که رفتم بازار رفتم تا واسه خودم یک لاک پاک کن بگیرم  که اینو دیدم و برات خریدمش     ...
5 اسفند 1391

عشق من روز عشق مبارک

مامانم روز عشق رو بهت با تاخیر تبریک میگم من و بابا علاوه بر اینکه عاشق هم هستیم اما مطمئن باش تو که بیای عاشق تو هم خواهیم بود      ...
1 اسفند 1391

خواب تو

  سلام عزیز دلم دیشب مورخ 91.11.25 ساعت 2 بامداد روز چهارشنبه من خواب تو رو دیدم خواب دیدم یک نوزاد تو بغلم هست که تو پتو سفید خاکستری پیچیده شده ..... بابا برات ساکت رو اورد و 3 نفری رفتیم تو خونه .....خیلی ها بودن بعد از یک لحظه گریه کردی ....بهم گفتن بهت شیر بدم از سینه سمت راستم بهت شیر دادم. سر سینه ام خیلی متورم شده بود .....شیرم خیلی سفت بود مثل فرنی از دهنت کشیدم بیرون و گفتم نه بچم خفه میشه بهم گفتن این شیر بهترین هست و باید ساعت های اول رو خوب تغزیه کنه دوباره بهت دادم عمیقا حس میکردم مکیدنت رو تمام رگ های سینه ام درد گرفته بود و با دردش از خواب بیدار شدم خیلی برام شیرین بود خیلی خیلی دوست دارم ...
25 بهمن 1391

عشقم یادت باشه

دختر و پسر عزیزم: یادت باشد ... زندگی لحظه های شاد فراوانی دارد یادت باشد ... کسانی هستند که خواسته یا ناخواسته موجب ناراحتی ات میشوند ... خیلی ناراحت نشو ...این رسم روزگار است ... میگذرد ... یادت باشد ... کسانی هستند  که موجب خوشحالی و شادی ات میشوند ...  بسیار شاد شو ... و شادی ات را منتشر کن ...تا بازتاب زندگی ات شادی باشد و شادکامی ... ولی یادت باشد که آن لحظه شاد هم در گذر است ..   یادت باشد ... در موقعیت های مختلف کسانی هستند که تو را تشویق میکنند و حمایتت میکنند ... تا در زندگی ات ...راهت ...درستتر و محکم تر گام برداری ...قدرشان را بدان ... تا دیر نشده قدرشان را بدان و یادت نرود که قدرشناسی ...
14 دی 1391